a3

نگارش دوازدهم -

درس4 نگارش دوازدهم

sara deris

نگارش دوازدهم. درس4 نگارش دوازدهم

گسترش حکایت دو امیر زاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت. عاقبة الاَمر این یکی علاّمه عصر گشت و آن دگر عزیز مصر شد. باری توانگر به چشم حقارت در درویش فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است. گفت ای برادر شکر نعمت باری عزّ اسمه مرا بیش می‌باید کرد که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی مُلک مصر. من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از دستم بنالند کجا خود شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم

تبلیغات

جواب ها

میلاد محمدی نژاد

نگارش دوازدهم

دو برادر بودند که هردو فرزند پادشاهی در مصر بودند یکی به علم علاقه داشت و برادر دیگر به ثروت و پول و برای جمع کردن ارث پدر سعی کرد و حقارت روزی برادری که به جانشینی پدر رسیده بود به چشم حقیری و کوچکی به برادر دانشمند و اهل علمش طعنه زد و به چشم حقارت و فقیری به او گفت:من به تاج و تخت و سلطنت و زور و قدرت رسیدم و تو همچنان در فقیری و قناعت سر میبری و قانع هستی برادر اهل علم و دانشمند گفت؛برادر جان شکر میکنم خداوند بلند مرتبه ای را که آنقدر به من حرمت و احترام و عزت داد که من میراث و راه پیامبران را ادامه می‌دهم و هم علم و فن یاد میگیرم اما به تو راه و روش فرعونیان و هامانیان داد که آنقدر مغرور و از خود راضی هستی و ظلم مردم به تو رسیده من آن مورم که در پایم بمالند «من آنقدر کوچک هستم که مرا مانند مور زیر پا له میکنند» نه زنبورم که از دستم بنالند «نه زنبور هستم که به خاطر اذیت و آزارها از من ناراحت شود کسی» کجا خود شکر این نعمت گزارم «چگونه خداوند خود را پرستش کنم و شکرگذاری کنم» که زور مردم آزاری ندارم «که خداوند بزرگ به من قدرت و زور بازو نداد که به وسیله آن کسیو ناراحت کنم و کسی ازم دلخور بشود»

سوالات مشابه